طاغوت ستیزی در سیره امام رضا علیهالسلام
خداوند متعال در قرآن کریم در کنار پرستش خویش، طاغوت ستیزی را نیز از ارکان رسالتِ انبیاء الهی می شمرد:
« وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ؛ و ﻫﻤﺎﻧﺎ ﺩﺭ ﻫﺮ ﺍﻣﺘﻰ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﻯﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻳﻢ ﻛﻪ [ ﺍﻋﻠﺎم ﻛﻨﺪ ﻛﻪ ] ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﭙﺮﺳﺘﻴﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻃﺎﻏﻮت دوری گزنید.»[1]
از همین رو ائمه بزرگوار شیعه- علیهمالسلام- نیز طاغوت ستیزی را از وظایف اصلی خویش در تبیین و تبلیغِ آموزههای دین اسلام دانسته و در این راه جانفشانیهای فراوانی نمودند.
البته روش مبارزه سیاسی ائمه اطهار علیهم السلام با طاغوتها، روشی مبتنی بر عقلانیت دینی بود که در آن ضمن تاکید بر خطوط قرمز شریعت، جمود و تحجر در مواضع و رفتارها جایی نداشت، بلکه آن بزرگواران با رصد فعالیتها و مواضع سیاسی مزورانه دشمن، اقداماتی متناسب با آنها اتخاذ مینمودند.
در میان ائمه شیعه علیهمالسلام، زندگی سیاسی امام رضا علیهالسلام با مطرح شدن موضوع ولایت عهدی مأمون، نمایشی خاص از جریان عقلانیت شیعی در مبارزات با طاغوتهای زمان خویش دارد. موضوعی که تحلیل آن می تواند هدایتگر مبارزات سیاسی با طاغوتهای زمان باشد.
همانگونه که اشاره شد بعضی از افراد تحجر و جمودِ رفتاری خویش را به عنوان خطوط قرمز شریعت برشمرده و عدول از مواضع ثابت خویشرا به عنوان عدول و گذر از حدود شریعت تعریف میکنند، متأسفانه در مسئله قبول ولایت عهدی امام رضا علیهالسلام نیز بعضی آن را به معنای تأیید حکومت طاغوتی بنیعباس تفسیر نموده و از این رو اعتراضهای فراوانی به امام رضا علیهالسلام صورت گرفت. ولی آن حضرت با روشهای مختلف بر این نکته تأکید نمودند که تلازمی میان قبول ولایت عهدی و تأیید سیاستهای طاغوتی مأمون و بنیعباس نیست، بلکه حتی سیاستِ عمیق امام در پذیرش این ولایتعهدی- که آن مشروط به عدم دخالت در عزل و نصبها و امور اجرایی و تعیین قوانین نمودند- چنان مأمون را سرخورده نمودکه چارهای جز به شهادت امام علیهالسلام ندید.
[1]. نحل: 36