دیدار با رهبرم
روز شنبه کلاسهامون که تموم شد مسئول آموزش حوزه مون به همه طلبه ها گفت که کسی خونه نره بیاین تو زینبیه یه خبر مهم براتون دارم کسی نمی دونست چه خبری یا اتفاقی قراره بیافته همه در انتظار بودن که مدیر بیاد و خبر مهم و بده بعد از کمی انتظار مدیر که اومد گفتند قراره یه نفر و بفرستیم دیدار رهبری طلبه ها همه خوشحال شدن و منتظر بودن ببینن که قرعه به نام کی قراره بیافته تا اینکه قرعه کشی شد و اصلا باورم نمیشد که قرعه به نام من باشه و این افتخار بزرگ نصیب من بشه به قدری مات و مبهوت شده بودم که مدیرمون گفت چرا خوشحال نیستی گفتم که اصلا باورم نمیشه می تونم رهبر و ببینم … همش تو فکر دوستام بودم وقتی منو بدرقه کردن اشک تو چشمای همشون جمع شده بود ای کاش همه طلبه های مدرسمون میومدن اما افسوس… تو راه رفتن چهره ی دو نفر از دوستام همش جلو چشمام بود اونا بدجوری دوست داشتن به دیدار آقا می اومدن وقتی رسیدیم تهران اولش رفتیم حرم حضرت عبدالعظیم نماز صبح و خوندیم اصلا زیارتی که کردم طعم دیگه ای داشت بارها زیارت حضرت عبدالعظیم رفته بودم اما این بار تفاوت بزرگی داشت این دفعه قرار بود با رهبر عزیزمون دیدار داشته باشیم بعد از ظهر چهارشنبه وقتی آقا رو دیدم ناخودآگاه گریه ام گرفت نمیدونم چرا ولی همین که وارد جایگاه شد بغض کردم خیلی احساس خوبی داشتم آقا یه بار به کرمانشاه سفر کرده بودن من نتونستم ببینمشون اما حالا تو همچنین وضعیتی اصلا باور کردنی نبود فقط میتونم بگم انشاالله به حق امام زمان عجل الله این زیارت نصیب همه دوستداران انقلاب اسلامی بشه علی الخصوص کسانی که آرزوی قلبی شونه .
الهی آمین