حکایت عارفانه
10 آذر 1398 توسط حديث روندي
ابوسعید ابولخیر در مسجدی سخنرانی داشت. مردم از تمام اطراف روستاها و شهرها امده بودند.جای نشستن نبود و بعضی ها در بیرون نشسته بودند. شاگرد ابوسعید گفت: تو را به خدا از آنجا که هستید یک قدم پیش بگذارید. همه یک قدم پیش گذاشتند سپس… نوبت به سخنرانی… بیشتر »